به بوي دل يار يک‌رنگ بود

شاعر : خاقاني

به منزل درنگي که من داشتمبه بوي دل يار يک‌رنگ بود
هوا برد رنگي که من داشتمبرد رنگ ديبا هوا لاجرم
کمان شد خدنگي که من داشتمخزان شد بهاري که من يافتم
همه صلح و جنگي که من داشتمبجز با لب و چشم خوبان نبود
پي هر پلنگي که من داشتمچو شير، آتشين چنگ و چست آمدم
نبينند چنگي که من داشتمکنون جز به تعويذ طفلان درون
که شد نام و ننگي که من داشتمنه خاقانيم نام گم کن مرا
برفت آب و سنگي که من داشتمنماند اهل رنگي که من داشتم